به گزارش تایناک از خراسان رضوی سید هاشم حسینی پژوهشگر فرهنگی در یادداشتی نوشته است: جهان معاصر پس از پشت سر گذاشتن دو بحران جنگ جهانی اول و دوم هنوز روی خوشِ صلح و آرامش را بخود ندیده است، هنر در غرب متأثر از اوضاع سیاسی و تاریخی و فرهنگی و اقتصادی بوده است و با نامها و مکتبهای گوناگونش بهجای اینکه مرهم دردها و رنجهای حاصل از این جنگها و نابرابریها باشد گوئی خود نیز سر عناد و ستیز با جهانیان دارد و بیشتر مروج خشم و خشونت، قساوت، عداوت، شهوت و لذتهای مادی است تا موضوعات معنوی و انسانی، در مذمت هنر این روزگاران همین بس که باید از زبان بابا طاهر عریان زمزمه کرد:
توکه مرهم نئی بر زخم ریشم
نمک پاش دل ریشم چرائی
خودخواهیها و جهالتها و نابخردیهای حاکمان و سردمداران زر و زور و تزویر که گاه با عربده کشی و قداره بندی و گاه با تزویر ونیرنگبازیهای سیاسی در پوشش شعارهای فریبنده و به بازی گرفتن واژههای مقدس همچون حقوق بشر و صلح جهانی و گاه با بریز و بپاشهای مالی در زدو بندهای اقتصادی و سیاسی و نظامی درجه حرارت دیگ تاب آوری جهانیان را نه به نقطه جوش که به مرحله انفجار رسانیدهاند.
نمونه عینی آن ظلم و ستمی است که توسط صهیونیسم بینالمللی دریک جغرافیای کوچک به نام غزه بر مردمانی بیپناه روا داشته میشود.
در این وانفسای بیعدالتی جهانی هنر در غرب با مکتبهای گوناگونش برای کاهش و مرهم نهادن بر دردها و رنجهای بشری چه طرفی بسته است؟ هیچ، چون بنیان و مدار هنر در غرب با همه تنوع و تکثرش بر پایه نیستانگاری، اومانیسم، فردگرائی و نفسانیت شیطانی بنا شده است.
مجسمه «موسی» ساخته شده توسط میکل آنژ نه درقامت پیامبری الهی که در هیبت انسانی سرشته به ماده و صورتی است که نماد اومانیسمی است که میکل آنژ خود نمونه ای از همان فردیت منتشر است که همچون فرعون در اثر خود «انا ربکم الاعلا» را در هنر فریاد میزند و لبخند نشسته برصورت مونالیزا اثر داوینچی نیز نشانهای از مُهر تأیید انسانِ خدا پنداشته و نه انسان خداگونه در تعریف از انسان در فلسفه غرب است و تابلوی جیغ بنفش اثر «ادوارد مونه» بر روی پل، تأویلی از ترس و دلهره انسان مدرن از خود اوست که صدای جیغش همچون انعکاس صدا در کوه به خود او باز گشته و باعث ترسخودش از خودش گشته و راه برون رفت از آن حالت اضطرار را ندارد چرا که از سقوط در قعر دره چاه ویل و هاویه نفسانی خود بیم دارد.
همینطور تابلو گرانیکای پاپلوپیکاسو نشانه فروپاشی و درهم ریختگی و استیصال روحی و روانی انسان جنگ زده، پس از جنگ دوم جهانی است که نفهمید چرا و برای که میجنگد.
هنرهای دیگر نیز همچون نقاشی گرفتار تخته بند فردیت نفسانی هنرمندان غربی است که به تعبیر نیچه خدا در وجودش مرده است و وقتی خدا از ساحت وجودی انسان غربی به ناکجاآباد تبعید شود سرنوشت جهان غرب و انسان غربی نیز همان ناکجا آبادی است که خود ساخته است.
دراین وانفسای خفقان آور هنر در غرب، هنرمندی از شرق و آنهم در سرزمینی که مَهبَط و تجلیگاه معنویت، حکمت، عرفان و حماسه در طول تاریخ پر فراز و نشیبش بوده است پا به عرصه وجود نهاد که هم اکنون نامش تداعیگر هنر قدسی و معنوی در این عصر عُسرت زده و افسون شده به دست ساحران و رمالان و دجالان عرصه سیاسی و اقتصادی و نظامی نظام ناعادلانه حاکم بر این جهان است.
استاد محمود فرشچیان هنرمندی است که در هنگامهای که هنر غرب بهدلیل فقدان معنویت رو به افول است در دالان تاریک و دهشتناک هنر معاصر چراغی از معنویت برافروخت.
او با درهم آمیختن رنگهای آبی و فیروزهای آسمانی و لاجورد ملکوتی و رنگ زرد و طلائی لاهوتی و سبز جبروتی و و قرمز که تداعی گر روح حماسی و رنگ سفید که به پاکی قلب عارفان صَمدانی است در پهنه و گسترهای که پیچ وتابهای نقوش تاب تحمل قاب را ندارند گوئی که نظمی کیهانی (فرا زمانی و فرا مکانی) را به تصویر میکشد و همه در یک وحدت در عین کثرت در حال خوانش این بیت هاتف اصفهانی اند.
همه هست و هیچ نیست جز او
وحدة لا اله الا هو
همه آثار او دارای مضامین عمیق دینی و مذهبی و عرفانی و حماسی است و حتی آثار تغزلی و بزمی او از جنس لاهوتیان و کروبیان عالم بالا است نه از جنس طنازان و عشوه گران عالم ادنی.
در کنار آثار دینی و مذهبی حتی نگاهی به عناوین و اسامی آثار مرحوم فرشچیان گویای نوع تفکر و بینش عمیق او از فلسفه زندگی و معنی حیات طیبه در سپهر فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی دارد.
پنجمین روز آفرینش، آزمون بزرگ، نیایش، الهه آسمان، انگیزه زندگی، شکوه طبیعت، رحم و شفقت، محبت، فداکاری، رایحه خوش، نیایش و نوازش، بهار طرب انگیز، آهنگ پرواز ، دایره هستی، ستایش پروردگار، عطر عشق، تمنای وصال، آغوش مهربانی، رهائی، امید و انتظار و آخرین منجی ازجمله نامهایی است که زینت بخش نام این آثار است .
از میان همه آثار، نامهای امید، انتظار، رهائی و منجی عطر و بوی دلاویز گل نرگس را میدهد که نه تنها برای ما ایرانیان که دل همه منتظران عالم برای آن غنج میرود.
با دیدن این آثار و یا حتی شنیدن نام آنها گوئی نور و بارقه امیدی در دل هر انسانی میدرخشد و همه منتظر ضیافتی الهی از عدالت و معنویت به دست صاحب آن عنوان هستند و مگر از هنر انتظاری غیر از این میرود که امید را در دلهای مشتاقانش زنده نگاه دارد.
به امید روزی که جهان همچون آثار این استاد سرشار از رهایی، امید، نکوئی، نیایش، تمنا و عشق و همچون رنگها و نقشهای آن سرشار از لطافت و ظرافت و پاکی و قداست باشد.
/ع