علی فاطمی پور
کد خبر: ۱۱۱۴۵۷
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۰ 14 October 2015
تابناک گیلان: قطب نمای فکر ما می تواند جهت حرکت درست را به ما نشان بدهد و انتخاب و مسیر درست را پیش روی ما بگذارد به شرط این که گرفتار آهن رباهای عادت و تعصب جاهلانه و تقلید کورکورانه نشده باشد

از آنجایی که در درون انسان میل ها و خواسته های متنوعی وجود دارد و این میل ها با استعدادهایش در تضاد است و این تضاد بین خواسته ها و استعدادها با آزادی و اختیار همراه شده است؛و لذا نوع تربیتش با تربیت حیوانات و جمادات تفاوت دارد.

استعدادهایش او را به حقیقت و رشد جهت می هد و میلش او را به هوس ها و سطحی نگری ها.

لذا تربیت انسان نمی تواند با زور و اجبار همراه باشد و اگر هم با آن همراه شد انسانیت او را مسخ کرده است و رشدی را برای آن انسان رقم نمی زند.چراکه انسان آزاد آفریده شده است و دوست دارد خود انتخاب کند و خود به آن چیز برسد.اگر خودش به آن نرسد رشدی اتفاق نیفتاده و تغییری حاصل نشده است بلکه از روی اجبار و ناچاری و یا به اصرار دیگری بوده است و با حذف عامل اجبار آن حرکت هم متوقف خواهد شد.به مانند نمازی که دانش آموز برای ترس از مدیر و معلم به جا آورد که در درگاه الهی هیچ ارزشی ندارد و چه بسیار دانش آموزانی که بدون وضو و یا با حالت هایی بسیار بد و تنها از ترس مدرسه و یا در خانه از ترس والدین خم و راست می شوند و نمازی که عبادت باشد و ارزش داشته باشد محقق نمی شود.براستی نماز را برای چه می خوانیم؟

تا یک انسان چرایی و فلسفه حرکت ها و کارها برایش روشن نگردد حرکتی نمی کند و نمازی نمی خواند!

حتی حرکت دیگران هم برایش مبهم است.اما اگر چیستی و چرایی آن برایش حل شود و خود به این نتیجه برسد که باید حرکت کند و نماز گمشده اوست با شوق می آید و در صف اولین ها قرار می گیرد.سلمان های تاریخ آن زمان که چیستی اسلام برایشان حل شد مِنّا أهلُ البَیت شدند.

هر گونه تربیتی که با دست خودم انتخاب نشده باشد و بدون بینش و با اجبار همراه شده باشد در واقع متوقف کردن من و مسخ کردن انسانیت من است.چرا که دیگر با انتخاب من همراه نبوده است و انتخاب دیگری و اجبارش مرا وادار آن کار کرده است.

تربیت هایی که همراه با تلقین کردن عقاید و فکرها و حرف های خودمان به دیگران باشد؛تربیت هایی که از روی تقلید باشد یا با تحمیل همراه گردد و همچنین تربیت هایی که پشت آن ترس از انضباط و نمره و بی احترامی در جمع دانش آموزان باشد ارزش و قداستی ندارد که هیج؛ حتی باعث طغیان و سرکشی می شود.

این درست نیست که ما برای دانش آموز از عشق ها و رسیدن های خودمان حرف بزنیم و بر یقین های خود پافشاری کنیم.

اگر خودمان به عشق و علاقه ای درباره خدا رسیده ایم این عشق و این یقین به خدا در درون ماست و به دیگران نمی رسد.بلکه باید راه رسیدن به یقین و عشق را به دانش آموز نشان بدهیم تا او هم خود به این عشق برسد نه اینکه از عشق های خودمان نسبت به خدا و اهل بیت حرف بزنیم و بخواهیم او هم بفهمد که او هم هیچگاه نخواهد فهمید مگر این که خود به آن ها رسیده باشد.

ما باید راه رسیدن به محبت خدا و علاقه به اهل بیت را متناسب با هر فرد به او نشان بدهیم نه اینکه رسیده های خودمان را به او تلقین کنیم.یقین هر کس در درون اوست و به دیگران نمی رسد مگر هنگامی که نشان بدهیم که چگونه و از کجا به این یقین رسیده ایم و به این روش دست یافته ایم و با چه کلیدها و ملاک هایی حرکت کرده ایم و به این یقین و اعتقاد رسیده ایم.

برای سازندگی و تربیت باید از اعماق شروع کرد.هنگامی که می خواهیم رفتار یا گفتار کسی را عوض کنیم،هنگامی که می خواهیم لباس کسی را دگرگون کنیم،باید پیش از این مرحله، عشق ها وعلاقه هایش را عوض کنیم و ناچار می بایست شناخت هایش را و ناچار فکرش را باید عوض کرد. اگر انسانی را به تفکر واداشتیم لازمه اش شناخت است و به یقین، او با تفکر به شناخت خواهد رسید و اگر شناختی در انسانی پدیدار شد به یقین، در ادامه به عشق و علاقه خواهد رسید و ادامه ی عشق،عمل کردن است.

واداشتن به تفکر             شناخت                 عشق و علاقه                 عمل

اگر ما با سوالات اساسی و هدفمند تلاش در جهت راه انداختن تفکر انسان کردیم و به شناخت او جهت دادیم به یقین در ادامه به عشق و علاقه و عمل منجر خواهد شد.

ارزش اعمال به میزان شناخت او بستگی دارد.علی علیه السلام را شناخت او از خدا که می فرماید در هر چیز قبل و بعد و حین آن خدا را می بینم ارزش می دهد.

کار کردن روی اعمال یا عشق و علاقه ها معمولا نتیجه ای را به همراه ندارد اما کار کردن روی شناخت ها و فکرها نتایج خیلی سریعی را به همراه دارد.

اگر فقط لباس کسی را عوض کردیم و چادر بر سرش انداختیم و نماز خوانش نمودیم و با شعارها و تلقین ها و با تشویق ها و تهدید ها،او را کشان کشان به عمل کشاندیم بدون اینکه از درون روشنش کرده باشیم و به او شناخت داده باشیم و عشقی را در نهادش گذاشته باشیم ناچار در محیطی دیگر سرد می شود و هنگامی که اجبار و تهدید و تشویق و تنبیهی در کار نیست از همه آن کارها دوری می کند و کناره می گیرد. همانطور که آهن تفتیده و داغ در محیطی دیگر سرد و سخت می شود.

و این را ما مکرر مشاهده نمودیم انسان هایی که با تشویق ها و تهدید ها و یا به خاطر جو حاکم در محیطی به اعمالی روی آورده بودند در محیطی دیگر و عاری از جوها و فشارها از آن همه نیکی ها روی گردان شدند.

سوال اساسی که در اینجا مطرح می شود این است که معرفت و شناخت چگونه به دست می آید؟

با تفکر و تجربه،با این دو عامل،انسان به شناخت می رسد.

تفکر سنگ اول رشد انسان و زیربنای تربیت اوست. ادامه تفکر،شناخت است و ادامه شناخت،محبت است و ادامه محبت،حرکت و عمل و رشد کردن و انسان شدن.

البته تفکر به تنهایی کافی نیست.ذهن ما مانند معده احتیاج به مواد خام دارد تا بتواند در آن به تجزیه و تحلیل و تفکر بپردازد.

مواد خامی لازم است که منجر به معرفت و عشق و عقیده شود و در نهایت ما را به عمل بکشاند چرا که عمل انسان تابع عشق و علاقه های اوست و عشق و علاقه ها تابع معرفت و بینش هر کس در زندگی.

برای رشد انسان تفکری نتیجه بخش است که با تدبر ها و مطالعات همراه باشد. و این دو نیز خود به تعقل احتیاج دارند تا بین خوب و خوب تر و بین خوب و بد سنجش شود.با تعقل است که مهمترین ها مشخص می شود و این همان سنجش است که در بین گزینه ها مهمترین ها را پیدا کنیم و بعد هم انتخاب. و این با تفکر و تجزیه و تحلیل و مطالعه و تدبر(عاقبت اندیشی و تحلیل یک انتخاب) به دست می آید.

شناخت نهایی به 3 چیز نیاز دارد:

1. مقایسه بین گزینه ها

2. سنجش و ارزیابی

3. نظارت عقل

در دو مورد باید عقل نظارت کند تا انتخاب عاقلانه و همراه با شناخت صورت پذیرد:

1. بر راه هایی که فکر برای رسیدن به هدف هایش ارائه می دهد عقل باید نظارت داشته باشد که آیا آن راه ها و آن مسیر ما را به آن هدف می رساند یا خیر؟

آیا این مسیر نزدیک ترین مسیر برای رسیدن به هدف است؟

آیا این راه بهترین مسیر برای رسیدن به مقصد است؟

و سوالاتی دیگر که به راه رسیدن به هدف مرتبط است...

2.  بر چیزهایی که فکر آن ها را به عنوان هدف مسیرش و نهایت راهش انتخاب می کند و تلاش می کند تا به آن برسد.

با سنجش راه ها و سنجش هدف هاست که انتخاب امکان پذیر می شود.

شناخت و انتخاب و عمل، نتیجه تفکر و تدبر و تعقل است و این هر سه نیاز به کسی دارند که آن ها را رهبری کند و کنترل نماید. چراکه اگر مربی نباشد انسان به هلاکت می رسد آنجا که گفته اند:

هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حَکیمٌ یُرشِدُهُ

آن کس که با حکیمی که او را راهنمایی کند همراه نباشد به هلاکت می رسد.

وظیفه مربیان و معلمان این است که ما را از نزدیک ترین راه ها به مقصد برسانند.

مربی 3 وظیفه و مسئولیت بر عهده دارد:

1. تزکیه و آزادی

قطب نمای فکر ما می تواند جهت حرکت درست را به ما نشان بدهد و انتخاب و مسیر درست را پیش روی ما بگذارد به شرط این که گرفتار آهن رباهای عادت و تعصب جاهلانه و تقلید کورکورانه نشده باشد؛ وگرنه این قطب نمای منحرف به جای اینکه ما را به مقصد برساند، ما را از مسیر خارج کرده و چه بسا راه را به عکس بپیماییم.

به حقیقت آن کس که تفکر ندارد به نجات نزدیک تر است و امید بیشتری به نجاتش می رود تا کسی که تفکرش را در جهت انحراف و ضلالت استفاده می کند.

یعنی آزاد کردن انسان از تعلقات و وابستگی هایش بسیار مهم تر از راه افتادن تفکر اوست چرا که تفکر بدون آزادی او را سریع تر به گمراهی و پستی می کشاند.آمریکای بدون بمب هسته ای به نجات نزدیک تر است تا آمریکای با بمب هسته ای و قتل عام هزاران هزار بی گناهِ مظلوم. اگر فکرش به ساخت تکنولوژی و ابزار جدید برای گمراهی و نابودی مردم دنیا مشغول نشده بود چه بسا شاید بیش از پیش امکان هدایت و تربیتش بود.

و لذا اگر آزادی از تعلقات و وابستگی ها اتفاق نیفتد راه افتادن فکر نه تنها او را به هدایت و نجات نمی رساند بلکه او را بیش از پیش در دره سقوط و پستی می کشاند.

واضح بگوییم اگر در انسانی آزادی شکل نگرفته است بهتر است تفکر او هم راه نیفتد.

پروردگار عالمیان خطاب به انسان ها می فرمایند:

قُل اِنما اَعظُکم بِواحِدَه اَن تَقوموُا لِله مَثنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا

سوره مبارکه سبا،آیه 46

2. تعلیم و آموزش

برای اینکه ما به نتیجه های اشتباه نرسیم و در وسط راه دچار یاس و ناامیدی نگردیم مربی لازم است تا به ما روش تدبر؛روش مطالعه و طرز تفکر (روش فکر کردن)را بیاموزد.

یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابِ وَ الحِکمَه   سوره مبارکه آل عمران،آیه 146

می شود گفت مراد َیتلُوا عَلَیهِم آیاتِهِ دادن مواد خام برای تدبر به متربی می باشد.

مراد یُزَکّیهِم آزادی از هر چیزی باشد

و مراد یُعَلِّمُهُمُ الکِتابِ وَ الحِکمَه تعلیم کتاب یا آموزش تدبر و روش مطالعه و روش تفکر محکم و صحیح می باشد.

3. تذکر و یادآوری

انسان گرفتار غفلت ها و گرفتار وسوسه هایی است که شیطان با تمام تلاش شبانه روزی به آن کمر همت بسته تا انسان را دچار غفلت و وسوسه های گوناگون کند.

مسئولیت معلم و مربی این است که یادآوری ها و تذکرهایی داشته باشد که خداوند می فرماید:

وَ ذَکِّر فَاِنَّ الذِکری تَنفَعُ المومِنینَ  سوره مبارکه ذاریات،آیه 55

امید می رود این نوشته بتواند برای مدیران و مربیان تربیتی که دغدغه تربیت انسان ها را دارند؛گامی مثبت بردارد،اگر گوشه نگاه صاحب مان متوجه ما باشد...
منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار