شما درد یتیمی را می فهمید؟
شب عروسی اش وقتی عاقد گفت وکیلم؟ نگاه دختر به اطراف پرواز می کرد. سهم او از پدر یک قاب بر دیوار بود...
کد خبر: ۱۰۲۶۷۶
تاریخ انتشار: ۰۷ مهر ۱۳۹۴ - ۰۶:۲۶ 29 September 2015
قصه تلخ فراوان دیده ایم اما برخی قصه ها هستند که تا همیشه تلخی شان زیر زبان آدم می ماند مثل نبودن پدر ،مثل ندیدن پر ،مثل یتمیمی و.....قصه غریبی است یتیمی، نمی دانم می توانید اندکی از آن را بفهمید؟ با شما هستم که آغوش گرم پدر را تجربه کرده اید و از کودکی تا بزرگ سالی به کوه وجود پدر تکیه داده اید آیا می توانید بفهمید فرزند شهید چه می کشد؟
می فهمید در گرانیگاه های مردافکن زندگی، در فراز و نشیب های تند چه حالی دارد؟ اصلا خواسته اید بدانید این را؟ یا چشم بسته اید بر حقیقت ها و زبان به باطل می گردانید در حق «حقداران» این ملک؟
 ببخشید اگر تند می نویسم، به جایی برنخورد آخر آنقدر سخن تند شنیده ام، متلک های تلخ شنیده ام که گاه زبان من هم تند می شود. من دخترکی را می شناسم که هرگز پدر را ندید، جای پدر همیشه در ذهنش خالی بود و مادر با همه مهربانی اش نمی توانست پدر هم باشد.شب عروسی اش وقتی عاقد گفت وکیلم؟ نگاه دختر به اطراف پرواز می کرد.
سهم او از پدر یک قاب بر دیوار بود. با شما هستم عروس خانم ها، آیا این را می فهمید؟ وقتی هم می خواست از خانه پا بیرون بگذارد و با داماد همراه شود وقتی برگشت و از بابای ندیده اش خداحافظی کرد بسیاری پرصدا گریستند، آیا شما این را می فهمید عروس خانم؟!...
دوم: می خواستم ماجرای دامادی را بنویسم که او هم بعد از پدر به دنیا آمد و همین سال گذشته ازدواج کرد، حرف های او از جای خالی پدر آتشم زد و هنوز حرارت آن شعله ها را با جان حس می کنم. می خواستم آن را برایتان بگویم اما دیدم «پروانه نجاتی» شاعر دردمند دفاع مقدس به زیباترین شکل آن را باز گفته است در واژه هایی که تلخی یک غم بزرگ را روایت می کند؛

تکان بخور تو از این قاب خانه ات آباد

نشسته ای که در این خانه هرچه بادا باد

همیشه موقع تصمیم پشت من خالی است

چقدر خالی جایت پدر عذابم داد

نشسته ای روی این تانک و می زنی لبخند

و هستی از همه قیدوبندها آزاد

چهل غروب پس از تو تولد من بود

چه فرق می کند اردیبهشت یا مرداد

چه جای جشن گرفتن چه جای شادی بود

برای این دل پر غصه، این دل ناشاد

شناسنامه من بیست و پنج پاییز است

که مثل سیب بر این شاخه اتفاق افتاد

شب عروسی فرزند بی ستاره توست

بیا و دست بینداز گردن داماد

که گفته اند: کم از صبح پادشاهی نیست

به شرط آن که پسر را پدر کند داماد

فقط به فرصت امضای عقدنامه بیا

بیا به مجلس عیشم بگو مبارک باد

دخترها و پسرهای شهدا، آنقدر تلخی و تنهایی در زندگی کشیده اند که فقط خود خداوند آن را به کرم خود پاسخ خواهد گفت و تلخی ها را به شیرینی و تنهایی ها را به وصل نیکان سرانجام خواهد بخشید. والا همه دنیا به یک نگاه پدر نمی ارزد و ما هرچه بر سبیل وظیفه انجام دهیم برای خانواده های شهدا حداکثر کاهی خواهد بود در برابر کوهی که از آن ها گرفته شده است.

غلامرضا بنی اسدی - تابناک خراسان رضوی
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار