برایم جالب بود. مسئول محترم حاضر بود نقشش در انقلاب را واگذارد، اما سبک زندگیاش را تغییر ندهد. واقعیت این است که امتحان کردن با سبک زندگی، سخت است و توفیق در این محن کار هرکس نیست.
یاد سرلشکر فیروزآبادی افتادم. خیلی ها این بزرگوار را به مالک و مقداد علی میشناختند. الحق هم سالها زحمت کشید و خدمت کرد؛ اما گوش بفرمانی و سربازی تا وقتی بود که پای اوامر سیاسی و نظامی در میان است؛ چه آنکه وقتی فرمودند این خانه دولتی را در لواسان واگذار کنید؛ آنقدر تعلل کردند تا ماجرا رسانه ای شود.
ولایت و جمهوری اسلامی خوب است تا جائیکه کار به کار زندگی شخصی آقایان نداشته باشد. روزگار سختی است. به قول آن پیر فرزانه تنها کسانی تا آخر خط میمانند که طعم سادگی را چشیده باشند.
دوم: این روزها موج استعفا از دولت راه افتاده است. عمدتا هم مدعیاند که نقشی نداشته و بی اختیارند؛ اما یک سوال ساده؛ اگر واقعا سهمی نداشتند، چرا تا امروز ماندند؟ چرا زودتر رها نکردند؟ توضیح نمیخواهد؛ این قدرت رو به زوال دیگر شیرین نیست. بین کاخ نشینی فردی و تحمل مشکلات و سختیها در دولت، طبیعی است که زندگی شخصی را انتخاب کنند.
سوم: بند یکم و دوم مهم نیست؛ مقدمه را نوشتم برای همین یک خط؛ این قبیل وقایع برای من و ما درس عبرت است؛ در دوره تثبیت و جهش انقلاب، ابتلا با سبک زندگیمان است؛ نه فقط داشتههای ذهنی. باید زندگیمان را پای انقلاب بیاوریم، نه فقط مشت گره کرده و طنین صدایمان. در غیر اینصورت در بزنگاههای انقلاب، بدون تردید غائبیم.