گفتگو با نخستین خبرنگار ورزشی هرمزگان علی اصغر پرویزی؛
کد خبر: ۶۵۳۸۲۸
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۷ - ۲۱:۴۵ 10 September 2018

به گزارش تابناک هرمزگان‌، به نقل از دو هفته نامه ماراک شماره 16 منتشره در تاریخ 13 شهریورماه 1397 علی اصغر پرویزی ( مذنبی ) نخستین ورزشی نویس هرمزگانی در مصاحبه ای با این نشریه گفت؛ "بسیاری از ورزشکاران بزرگ قدیمی ایران دوستان من هستند" ...

 

مقدمه - یافتن فردی که در آسمان ها است و در زمین می یابی اش خوشایند و شیرین است. حکایت من و دیدن "علی اصغر پرویزی(مذنبی) روزنامه نگار قدیمی هم مصداق همین مطلب نغز است. غور در پیشینه روزنامه نگاری در هرمزگان به چند اسم شاخص مثل عبدالرحمان، احمد و حسن  فرامرزی  و عباس انجم روز می رسد و چند اسم کمتر آشنا اما مهم برای تاریخ روزنامه نگاری و ثبت آن در حافظه روزنامه نگاری استان،علی اصغر مذنبی و محمد اتصالی هر دو از منطقه کمال  پرور فین دو نمونه  کمتر اشاره  شده  در  سابقه مطبوعاتی این مرز و بوم است. از مرحوم پدر (رضا رفیعی) شنیده بودم که علی اصغر مذنبی قبل از گریختن از دست ساواک به خارج از کشور سابقه مطبوعاتی و کار در روزنامه کیهان داشته است. مذنبی که هم اینک با فامیلی پرویزی شناحته می شود به واسطه دوست شفیقم "محمد مذنبی"که عمویش است در سفری که به بندرعباس داشت، شناختمش. اما سفر پرویزی به علت درگذشت خواهرش (بلقیس مذنبی/مادر شهید دانشمند) بود و من به واسطه رعایت حال استاد پرویزی و تالمات روحی وی زیاد مصدع اوقات او نشدم و گذرا و سر بسته خودش به سبقه روزنامه نگاری اش اشاراتی کرد و قول از استاد گرفتم در فرصتی مناسب مصاحبه ای با او داشته باشم.  گفتگوی تلفنی زیر حاصل عنایت استاد به من در روشن شدن بخش نامکشوفی از حافظه مطبوعاتی استان هرمزگان است.

جناب پرویزی بفرمائید که درچه سالی و کجا به دنیا آمدید؟

 

من مطابق  شناسنامه ام زاده 18 بهمن ماه سال 1316 در قریه کهتک از توابع هفده گانه فین هستم.
اما درست تر آن سال 1317 است زیرا شناسنامه ام را به واسطه ازدواج یک سال بزرگتر گرفتم. آن موقع طبق قوانین مدنی مملکت ازدواج افراد ذکور باید 18 سال تمام صورت می گرفت و من برای ازدواج یک سال شناسنامه ام را بزرگ کردم.

موقعیت زادگاهت در آن زمان چگونه بود؟

 

روستای کهتک به واسطه حضور پدرم مرحوم کربلائی ابوطالب مذنبی مرکزیت تامی در منطقه داشت به گونه ای که بسیاری از اهل فضل و دانش منطقه با حضور در جلسات درس پدر زانوی ادب در محضرش به زمین می زدند و کسب فیض می کردند. یادم هست صفائیان که جزو اولین معلمان خطه فین بود. هر دو هفته یکبار سوار بر چارپایش به صوب کهتک برای درک محضر پدر به این روستا می آمد. صفائیان مرد روشن ضمیری بود و پس از افتتاح مدرسه بدر فین سالهای زیادی در این خطه به خدمت مشغول شد و عده ای از متشرعین چون آموزش های نوین بر خلاف موازین آموزشی دینی مکتبی می دیدند با نوشتن نامه ای به رییس فرهنگ بندرعباس خواهان عزل وی بودند. اما رابطه صفائیان با پدر من رابطه ای مرید و مرادی بود. صفائیان پدر مرا آخوند روشن ضمیری می دانست که ضرورت تحول زمانه را دریافته است.

تحولات اجتماعی جامعه ایرانی در آن دوران به شکلی بود که جوانان  روستائی برای دست یافتن  زندگی بهتر به شهرها کوچ می کردند. این مهاجرت برای تو کی پیش آمد؟

 

ما به واسطه موقعیت پدرم در بندرعباس زندگی می کردیم و به روستای آبا و اجدادی مان به واسطه  خرده ملک و آب و نخلستانی که داشتیم آمد و شد می کردیم. اما عُلقه من به کهتک زیاد بود الان نیز  اینگونه است هر موقع فرصتی پیش آید به کهتک می روم و در کنار برکه کهتک چادر می زنم و چند روزی را در آنجا بیتوته می کنم. من سراسر جهان  را دیده ام و مردی دنیا دیده محسوب می شوم اما آرامشی که در کنار کوه باز و روستای کهتک به من دست می دهد هیچ جای جهان نداشته ام. من زمانی که از کهتک برای مدت زیادی جدا شدم خشتی از خانه پدری ام و گل میخی که لباس هایمان را بر دیواره خانه آویزان می کردیم،با خودم بردم. تا هیچ وقت فراموش نکنم کی بودم و کی هستم. دل بستگی من به کهتک آنقدر زیاد است که نام ویلایم در رامسر هم "گردیال"است. این نام  بر گرفته شده از نام نخلستان مان در کهتک (بَن گردیالو / نوعی رقم خرما نیز هست)  گذاشته ام.

کی تهران رفتی و چگونه از کیهان سر در آوردی؟

 

من در سال 1338 برای ساختن زندگی ام به تهران رفتم. تهران آن زمان در حال استخوان ترکاندن و شکل گیری بود. شهر فرصت ها محسوب می شد و من نیز به سودای سر در آوردن در میان سرها به پایتخت رفتم. چند وقتی از حضورم در تهران نمی گذشت که به سفارش دوستی  برای پیدا کردن  کار به موسسه کیهان رفتم.در آنجا قرار شد آزمونی از من گرفته شود. مرا در اتاق دربسته ای قرار دادند و قلم و کاغذی نیز  در اختیارم قرار دادند  که تهران را توصیف کن و  من هم که جوانی شهرستانی بودم  فقط  میادین و خیابان های اصلی شهر را می شناختم.  به دوئلی دعوت شدم که باید شهر تهران را توصیف می کردم، من آنچه دیده بودم با صور خیال و پرورش ذهن و دانسته هایم از تهران بر روی کاغذ آوردم، وقتی فرد ممتحن برگه را دید متعجبانه به من گفت؛"واقعا شهرستانی هستی !؟"

اولین ماموریت خبرنگاری ات چه بود؟

 

اولین ماموریتم گفتگو با ریاست هواپیمای کشوری تیمسار خاتم بود. معمول گفتگو با افراد عالی رتبه را خبرنگاران ارشد انجام می دادند. اما موسسه کیهان به من اعتماد کرد و مرا به این ماموریت فرستاد. من هم با وجود تنگدستی یک دست کت و شلوار شیک برای خودم ابتیاع کردم و سر موقع و یک ربع جلوتر در دفتر تیمسار بودم و مصاحبه مفصلی از وی گرفتم. ادب و نزاکت و شیک پوشی و رعایت وقت از سوی من بسیار به مذاق خاتم خوش آمد!  گفتگوی من فردای آن روز در کیهان چاپ شد و سبب شد مدیران کیهان به من به عنوان خبرنگار و به قول آن دوران مخبر اعتماد شایسته ای داشته باشند.

همانگونه که خود می دانی موسسان کیهان در رابطه با هرمزگان و بندرعباس پیوندهایی دارند ، آقایان مصطفی  مصباح زاده و عبدالرحمان فرامرزی چگونه شخصیتی بودند؟

 

عبدالرحمان فرامرزی اهل گچوئیه بستک و مصطفی مصباح زاده گرچه اوزی بود اما به عنوان وکیل از بندرعباس به مجلس رفته بود و این دو شخصیت شناخته شده در سپهر سیاست ایران بودند.
مصباح زاده نام کیهان را بر اساس روزنامه لوموند فرانسه انتخاب کرد. و در پروسه ای نسبتا کوتاه به رقیبی جدی برای روزنامه اطلاعات تبدیل شد.

فرامرزی تحصیل کرده بحرین و سواد کلاسیک داشت و سعه صدر و گذشت فراوانی نیز داشت. میهن پرست بود و عصبیت دینی داشت. مقالاتش در جواب فرقه آذربایجان و پیشه وری و دفاع از مام میهن معروف است. همچنین اولین باری که قضیه فلسطین و مقابله با اسرائیل در ایران مطرح شد توسط فرامرزی بود.   مصباح زاده تحصیل کرده سوربن  و اشراف زاده بود و ایده های تازه در سر داشت به همین خاطر هم، کیهان در میان جراید طاق و جفت دهه بیست تا سی خورشیدی توانست به حیات خود ادامه دهد و در اندک زمانی به برند مطبوعات ایران تبدیل شود.

چگونه سر از نشریه  "هنر و ورزش"در آوردی؟

 

من یک نوع دین و سرسپرده گی به کیهان داشتم ولی در جستجوی تجربیات جدیدی نیز بودم. پیشنهادهای مختلفی پس از اینکه به عنوان خبرنگاری شناخته شده مطرح شدم، داشتم از جمله از طرف نشریه "پست تهران"،مدتی با "محمدعلی مسعودی"در پست تهران که رویه فرهنگی و هنری داشت گذراندم .آن سال ها یادم هست "فروغ فرخزاد "و "نصرت رحمانی"به نشریه آمد و شد داشتند و با هر دو از اینها دوست بودم.

پس از آن به پیشنهاد "یزدانبخش"به مجله "هنر و ورزش"رفتم و با مخبری کارم را با نشریه آغاز کردم و در زمان کوتاهی همه کار هنر و ورزش شدم.

وضعیت ورزش ایران در آن زمان چگونه بود؟

 

در آن موقع کشتی ورزش اول ایران و محبوبیت فراوانی در میان اقشار مختلف ایران داشت. و اخبار سلبریتی های ایرانی حول محور کشتی گیران می گذشت و فوتبالیست ها هنوز توی گود نبودند. من با بسیاری از کشتی گیران آن دوران مانند مرحوم غلامرضا‌ تختی،محمدابراهیم سیف پور،محمد علی صنعتکاران،منصور مهدی زاده و ... دوستی و آشنایی نزدیکی داشتم و همیشه گزارش مسابقات کشتی اینان را با تفسیر و تحلیل فنی در مجله داشتم به گونه ای از شگرد حریفان روسی،ترک و بلغار آنان اطلاع داشتم که گاهی موجب تعجب خود کشتی گیران کشور هم می شد. مدتی هم در کانال 3 و تلویزیون ثابت پاسال مشغول بودم.

آقای پرویزی در سال 1345 جنابعالی از ایران خارج شدی؛چرا؟

 

من پس از گذراندن چند سال در تهران،مدتی در شمال و گرگان بودم و مشکلاتی پیش آمد که ترجیح دادم برای ادامه زندگی و تجارت به خارج از کشور بروم. مدتی در امارات و پس از آن ایالات متحده آمریکا و اروپا زندگی و تجارت کردم و اوایل دهه 80 به ایران برگشتم و به عللی در  رامسر اقامت یافتم.

جنابعالی دوستی نزدیکی با مرحوم "ناصر احمد پور"سردبیر متوفای نشریات خبر ورزشی و نود داری و گویا  احمد پور آن زمان از شما خواسته بود که با وی همکاری کنید؟

بله،بسیاری از قدیمی های فعال در حوزه ورزش و خبرنویسی ورزشی مرا می شناسند. در همان سالها که احمدپور شنیده بود به ایران بازگشته ام از من خواست که برای نشریه اش تحلیل و تفسیر ورزشی بنویسم که من عذر خواهی کردم اما احمدپور از سر لطفی که به من داشت کارت خبرنگار افتخاری برای من صادر کرد. من با خیلی از قدیمی های ورزش دوستی نزدیک داشته و دارم مانند مرحوم اسماعیل زرافشان عکاس نامدار ورزشی که برجسته ترین عکاس ورزشی ایران بود.
انتهای پیام/*

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار