خداداد ابراهیمی
کد خبر: ۳۴۲۸۹۳
تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۸ 13 December 2016

روزنامه مهران روز سه شنبه 23 آذر در شماره 751 خود در یادداشتی به قلم خداداد ابراهیمی مدیر مسئول این روزنامه با عنوان آبروی باران؛ به برگزاری آیین تکریم سرآمد ادبی استان ایلام استاد ظاهر سارایی پرداخته است.

 به گزارش تابناک ایلام ؛ در این یادداشت آمده است: گاهی با نگاهی به گذشته و فلش بک به روزهای خوب زندگی، آدمی برای لحظاتی، از تجربه های ناب سال های دور با رفیقان موافق، به التذاذی خوشایند دست می یابد.

آسمان را ورق می زنم، زمان را به درنگ وا می دارم تا ساعت به وقت شیراز 65 پر تپش باشد؛ سال 1365 شیراز همایش ملی شاعران و نویسندگان کشور، پیرمرد ناگهان از ردیف اول سالن جَستی رندانه می زند و با سماعی عارفانه، بر روی سِن قرار می گیرد و رو به شاعر جوان آغوش می گشاید و فریاد زنان می گوید: 'شعر این شاعر به من بال پرواز داد تا سبکبال بگویم چنین شاعرانی، سرآمدان آینده ایران خواهند بود'.

شاعر جوان، خجلت زده، به اصرار من به سوی سِن رفته بود و خطاب به زنده یاد دکتر سادات ناصری صاحب کرسی ادبیات فارسی سروده بود:
در این مجلس پرشور، نگر خیل سخنگوی
که رندانه ربایند، ز شیران سخن گوی
منم ذره ناچیز که گمگشته و حیران
زنم پَر و کشم بال به هر سوی و به هر کوی
کنون چشمه خورشید مرا گشته پذیرا
عجب نیست ز خورشید چنین فیض و چنین خوی
تشویق های یکپارچه حاضران در سالن اوج می گیرد و من با غروری سرشار، به چهره شرمگین و نجیب دوست کودکی هایم ذوق زده، خیره می شوم.
همیشه در کنار هم بوده ایم او شعر را و من داستان را برگزیده بودم از نیمکت های کلاس دبستان 'کوروش شاد آباد' تا چمن های تنها پارک ایلام که اولین انجمن چمنی ادیبان آن روز گار بود، داستان شاعرانه ای داشتیم.
همان سال ها به یاد داشتیم که مبادا روی قانون چمن پا بگذاریم مثل این روزها که پَرچین سیم های خاردار اطراف بلوط های کوهستان، سخت آزارمان می دهد.
جمع لطیفی داشتیم، ظاهرسارایی، بهروز سپیدنامه، حبیب الله بخشوده، سیروس اسدی، ایرج خالصی و محمد علی قاسمی و مشق عشق در ادبیات و دیگر هیچ...
سال ها بعد اما پای در هر شهر و دیاری که می گذاشتیم او بی گمان فاتح قلب ها و البته فاتح جشنواره ها و همایش ها بود. در اهواز با
ای ماه در مخافت دیجور
ای خوب در کجاوه اعصار
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
و سال ها بعد در اردوگاه میرزا کوچک خان رامسر می شنیدم که چگونه شعرش را همگان زمزمه می کردند؛
چقدر ثانیه ها نامردند
گفته بودند که بر می گردند
و بعدها در همایش بین المللی شعر فجر که عنوان نخست را تصاحب کرد، کاکایی و یاسمی و صفر بیگی و من در پوست خود نمی گنجیدیم چرا که مثل همیشه ما را و ایلام را سربلند و سرافراز کرده بود.
سروده کوردی 'دنیا تمه و دنیا توز' او را اما همه می شناسند. حتی ایرانیان آن سوی مرزها، شعری که جهانی شد و در برخی سمفونی های اروپا همخوانی شد و امروزه در شبکه های اجتماعی موبایلی دائما تکثیر می شود.
دنیا ته مه و دنیا تووز، دنیا گه رته چۊچانه
که سێ که سێ نیه ناسێ، گیشتێ ده م ئه ڵپێچانه
نه بوو هه ناسِ عشقه، نه رووژنای راسی
دنیا خراو، دنیا گه ن، دنیادرو و ده سانه
کنگره کم نظیر غلامرضا خان ارکوازی حاصل روزهای اشتیاق و اضطراب او بود که سرآیندگان شعر کوردی را به تماشای حماسه قلاقیران و کله قندی آورد.
سخنرانان و بزرگان ادبیات کشور، همه از او انتظار تألیف کتابی فاخر و خاص را داشتند.

او با مسئولیت از پَسِ قله های مه آلود، خورشید را به همه نمایاند و دیوان غلامرضان خان ارکوازی به همت او روانه بازار نشر شد و مخاطبان فرهنگ و زبان مادری را مسرور کرد.

برای شرح و تفصیل دیوان 'آرام' اما او با پای دل کوشید تا دیوان شعری نفیس و اجتماعی، ساخته و بافته خود او باشد. در کنار انجمن شعر 'هانا' با تعهد و تعصب خاصی ماند همان که حوزه هنری امروزه به آن می بالد.

این دانای روزگار ما، برای شکوفایی باغ کتاب های کوردی، زُنار همت به کمر بَست و 'زانا' را مأمن و ملجأ نویسندگان و سرایندگان قرار داد.

چهار دهه از مودت و محبت و دوستی من و او می گذرد، هرگز از او رویگردان و خسته نشده ام، هر روز افزون تر از گذشته شیفته مَنش و روش آرمانی و انسانی اش می شوم که آزاده ایست عیار و دوستی خوش مَشرب و با مرام و با معیار... در مسلمانی پیچیدگی و صورتک ندارد هر چه هست همین است که هست، 'ظاهر' و باطنش یکی است.

بی هیاهو و اغوای رسانه ای، خاموش و با هوش، رندانه و نجیب در همه عرصه های فرهنگ و ادب حضوری اثر گذار دارد.

در شعر دفاع مقدس، سوگ سروده هایش برای مردان مرد، شنیدنی است او در حماسه ملی دفاع از وطن، سهمی ماندگار دارد.

ز کوچه های همیشه روشن چرا دل من گذر نکردی
و یا
ای شباهنگ شهید شب تار دل ما
بی تو زارست در این معرکه کار دل ما
و شعر انتظارش، انعکاسی از معنویت بی ریای اوست؛
عشق را روزی کسی تفهیم خواهد کرد
یعنی اعجازی که می خواهیم خواهد کرد
در یکی از روزهای روشن فردا
نان و گل دربین ما تقسیم خواهد کرد
این همه سال در کنار او چه سبکبال بودم و خرسند دریغ که زمان جوانی ما چون برق و باد گذشت که خود او پیش تر از این سروده بود:
چقدر ثانیه ها نامردند
گفته بودند که بر می گردند
برنگشتند و پس از رفتنشان
بی جهت عقربه ها می گردند
آه این ثانیه های نامرد
چه بلایی به سرم آوردند
باری با این دوست فرهمند ادیبم رازها و روزهایی طلایی داشته ام و همواره همه جا گفته ام و می گویم که او در معنا و معرفت و صحبت، صحت و سلامت نفس دارد و پیوسته به زندگی ما باران طراوت و تازگی و امیدواری و به فرهنگ بومی ما آبرو بخشیده است
باران ببار، بارش تو آبروی ماست
باریدنت، بلاغت راز مگوی ماست
بگذار در ترنم هم تازه تر شویم
آوازهای عهد ازل در گلوی ماست
 

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار