کد خبر: ۲۵۹۰۵۲
تاریخ انتشار: ۲۲ تير ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۱ 12 July 2016

با صدای مهماندار هواپیما متوجه شدم که به فرودگاه مهرآباد نزدیک شده ایم.از هواپیما پیاده شده و مسیر خودم رو به سمت میدان جهاد در خیابان ولی عصر با استفاده از مترو ادامه دادم.در قطار زیرزمینی تهران با وجود اینکه انبوهی از جمعیت حضور داشتند ولی احساس غربت لحظه ای مرا رها نمی کرد.هر چند در بین جمعیت حاضر همه رنگ و زبان و فرهنگی دیده می شد ولی انسان بود که در بین این همه هم نوع خود در غربت و تنهایی دست و پا می زد.

پیرمرد و پیرزنی عصا به دست لنگان لنگان به مترو وارد شدند ، من بودم و یک صندلی و آن عزیزان دو نفر بودند بلند شدم و خواستم جای خود را به یکی از این دو عزیز بدهم که یک جوان خوش هیکل جای مرا نیز گرفت.

با دلی پر از احساس غربت در تنهایی شهری که با 12 میلیون جمعیت تنها چیزی جز دی اکسید کربن به انسان هدیه نمی دهد خط یک متروی تهران را ترک کرده و در ایستگاه میدان جهاد در خیابان ولی عصر پیاده شدم.

در همان خروجی ایستگاه و سمت راست چیزی توجه من را جلب کرد که شاید پاسخی بود بر تمام سوالاتم که در خصوص تهران و مردمانش به ذهنم رسیده بود.به یادم افتاد که در سفر قبل نیز همین صحنه را دیده ام ولی به خاطر تاریکی هوا نتوانستم از آن عکس بگیرم.

ولی این بار در روشنی روز صحنه را رصد کرده و متاسفانه قدری به حال مردم این شهر افسوس خوردم.

حتماً اسم دیوار مهربانی را شنیده اید،"لازم داری بردار لازم نداری بزار".این جمله و یک کلمه ی بسیار معنی دار بزرگ به نام دیوار مهربانی را در گوشه کنار شهرهای مختلف ایران می توان به راحتی مشاهده کرد.

در همین ایلام ما با وجود اینکه مردمانش جیبشان به قدر مردم تهران پر نیست ولی دلی دریایی دارند و از هرچه دارند در راه کمک به هم نوع استفاده می کنند.در نقاط مختلف شهر ایلام نقاشی های زیبایی روی دیوار کشیده شده و روی آن نوشته شده دیوار مهربانی،دیوارهای مهربانی شهر ایلام هیچگاه خالی نمی شوند.همیشه برای کسانی که نیاز دارند در دیوارهای مهربانی شهر ایلام لباس مناسب وجود دارد.

ولی در شهر تهرانی که بهترین خدمات را از مسئولین دریافت کرده و میانگین درآمد مردمانش چندین برابر ایلام است دیوارهای مهربانی همیشه خالی است.گویی اینجا کسی نیازی به مهربانی کردن و مهر ورزیدن ندارد.

روبروی دیوار مهربانی که خالی از مهر ورزیدن بود و تصویر گویای آن است صحنه ای پر از عشق را دیدم که دلم را به درد آورد،بانوی ایرانی یک توله سگ را آنچان با عشق و علاقه بغل کرده بود که گویی پیوندی ناگسستنی بین آنها برقرار شده بود.

دیوار مهربانی روزها و ماه ها خالی از مهرورزیدن و حیوانات در آغوش مردمان دریایی از عشق را تجربه می کنند.در ذهن پریشان شده ی خود و در بین سوالات هزار تو غرق شده بودم که فریادهای یک کودک کار توجه مرا به خود جلب کرد.

نزدیک به 30 دقیقه به یک درخت تکیه زده و در عین ناباوری کودکی را دیدم که برای دریافت یک اسکناس هزار تومانی روی پنجه ی پا ایستاده و با وجود کوتاه بودن قد سعی داشت ششیشه های یک ماشین را تمیز کند. وقتی موفق به دریافت اسکناس هزار تومانی شد همچون برق و باد به سمت پیاده رو دویده و پول را به مادری داد که مریض و رنجور آن سمت خیابان کنار خواهر کوچکترش نشسته بود.

دیدن این صحنه هم برای من دردناک بود.شاید مخاطب عزیز بنده را بیش از حد احساساتی فرض کند ولی اینطور نیست،هنوز این شعر گهر بار ارزش خود را از دست نداده که می گوید بنی آدم اعضای یک ............. گوهرند.

انسان است که در دستان خداوند عز وجل تکامل یافته و روح دادار کریم در وجودش قرار دارد، همین انسان و درهمین کشور ایران در طول تاریخ کارهایی انجام داده که همه نسلها آن را الگو و سنبل کرم و بخشش می دانند.مولا و ولی ما علی (ع) است که نگین پادشاهی را از کرم به گدا بخشیده و شبانه ایتام را اطعام می کرد.

اگر ذره ای از منش معصومین (ع) الگو بگیریم باید بیش از این با یکدیگر مهربان باشیم.خالی بودن مداوم دیوار مهربانی در تهران به خودی خود نه تغییری در اقتصاد ایجاد می کند و نه توسعه و پیشرفتی را ساقط خواهد کرد.ولی مهمترین چیز که ارزش انسانیت و مهر ورزیدن است را تحت شعاع قرار می دهد.

با دیدن صحنه هایی که خالی از مهر ورزیدن بود به حرکت خود ادامه داده و به خیابان قائم مقام و معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد رسیدم.مسیری که معمولا محل تردد روزنامه نگاران و اصحاب قلم کشور می باشد.

در میان شلوغی خیابان و سرعت ماشینها پیرمرد نابینایی را دیدم که سعی داشت از خیابان عبور کند.در کمال ناباوری متوجه شدم یک جوان خوش سیما از سمت دیگر خیابان به طرف پیرمرد رفته و با آرامش و مهربانی کامل فرد سالخورده را از خیابان عبور داد.

با دیدن این صحنه تمام اتفاقات و تصاویر منفی صبح آن روز از نظرم پاک شد. چند قدم را با سرعت بیشتری برداشته تا از شدت شوقی که داشتم از آن جوان تشکری کرده باشم ، ولی وقتی که رسیدم متوجه شدم که آن جوان هم مانند بنده روزنامه نگاری است که از شهر اهواز به تهران آمده و بومی پایتخت نیست.

به هر حال نامهربانی در شهر تهران موج می زند و هر ذهن پویایی متوجه این مهم خواهد شد.ولی چرا باید در پاتخت ایران زمینی که مهد مهرورزیدن و عطوفت است مردم تا این حد از عشق و علاقه ی واقعی و مهرورزیدن به هم نوع خود فراری هستند؟ برای پاسخ به این سوال مطالب زیادی باید واکاوی شود که در گزارشهای بعدی به محضر مخاطبان گرامی عرضه خواهیم داشت.

اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۲ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۳
منم یک دفعه که رفته بودم تهران یک زن بود که تو سرما داشت کنارخیابان دست فروشی می کرد من ایستادم ازش چیزی خریدم و تعجب می کردم که چطور اینقدر این مردم بی تفاوت از کنارش رد می شوند و هیچ توجهی نمی کنند حداقل یک چیزی ازش بخرند تا مجبورنباشه تو این سرما کنارخیابون بشینه
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار