به گزارش تابناک ایلام؛امروز فارغ از هياهوي زندگي و در بزرگداشت روزت سختي هاي
پنهان زندگيت را مرور مي كنم كه من در لابلاي بزرگ شدنم و شادي هاي كودكانه
هيچگاه آنها را نديدم.
امروز مي خواهم تمام واژه هاي خوب را در وصفت
رديف كنم و نثار قامت خميده ات كنم كه با بزرگ شدن من و كار و تلاش براي من
كماني و شكننده شد.
امروز نام تورا بر زبان مي آورم كه هميشه با ذكرش
وجودم آكنده مي شود از بودنت، از حس وجود سبزت و نام پر اقتدارت كه همان
'با با' است و تو براستي كه تنها درختي هستي كه شب هم سايه داري.
امروز
بياد مي آورم روزهايي را كه در هياهوي كودكانه ام كه به جز بازي و تفريج
هيچ چيز ديگري برايم لذت بخش نبود و هنگامي كه تو با كوله باري از خستگي به
خانه مي آمدي من تنها فرصت بازي را از تو مي خواستم و مرا در آغوش مي
كشيدي.
تو با تمام وجود خسته بودي و من با تمام وجود تو را در آغوش مي
گرفتم و از سر شوق داد و فرياد راه مي انداختم تو هم هميشه بدون هيچ قيد و
شرطي مي پذيرفتي.
انگار همين ديروز بود كه تازه راه رفتن را ياد گرفته
بودم و تو با هزاران شوق و ذوق با تاتي نباتي كردن به دنبالم، پا به پاي
كودكانه ام با افتخار و شوق تمام راه مي رفتي و دستان كوچكم را مي گرفتي و
راه رفتن را پا به پايم آمدي.
كودكي هايم با روياهاي خوش با تو بودن و نخستين چين هاي صورت ماهت سپري شد و نوجواني ام با سپيدي دانه دانه موهايت گره خورد و گذشت.
آري اي همه عشق من، من بزرگ مي شدم ولي تو پير و پيرتر ولي همچنان چشم بره سبز شدنم مي ايستادي.
براستي
كه چه خوب بود اگر همه روزها، روز پدر بود و من تمام اين مدت براي
ايثارگري هاي پنهانت مي نوشتم كه به يقين باز هم ناكافي بود.
اگر تمامي
سالنامه هاي دنيا ستاره دار روز زيبايت باشد و نامت سربرگ تمامي ثانيه
هايم، بازهم براي او كه تو را با عشق آفريد حرف دارم براي رازهاي نهفته ات
پدر عزيز./ع