کد خبر: ۱۴۵۳۷۲
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۴ - ۲۱:۱۳ 15 December 2015
فرزین پورمحبی/ ایسنا

آرزو دارم عینهو فیلم ها، یک پزشک خوش تیپ بشم که زنشو طلاق داده و داره با تنها دخترش در یک شهر بزرگ زندگی می کنه. من در تحقیقات پزشکیم متوجه خطر شیوع یک ویروس مرگبار در کشور می شم و بلافاصله به مسئولین هشدار می دم که باید در کشور وضعیت فوق العاده اعلام بکنند.

اما اونها با تمسخر حرفم رو باور نمی کنند و به مردم می گن: «اون پزشکه چرت می گه، الان وضعیت سفیده و همه چیز تحت کنترله. این آنفولانزا نه خوکیه نه مرغی و نه گاوی؛ پر پرش آنفولانزای شیری است، البته نه از اون شیرها؛ منظورمون اینه که مثل دندون شیری خودش خشک می شه میفته! هر کسی هم که تا حالا مرده، تصادفا سرما خورده بوده. فقط کافیه دستتون رو بشورید.»

اما ویروس روز به روز گسترش پیدا می کنه و خیلی جاها رو فرا می گیره تا جایی که همه چیز قرنطینه می شه و مردم فقط می تونند با لباس هایی مثل لباس فضانوردان بیرون بیان.

تو همین گیر و دار، دخترم مبتلا به همین ویروس می شه و به همین خاطر سر و کله زن سابقم که خبرنگاره یکهویی پیدا می شه و اون به من کمک می کنه تا در مورد خطرات این ویروس اطلاع رسانی کنم.

بالاخره مسئولین در اثر تلاش های من و زن سابقم کوتاه میان و از من میخوان کشور رو از این بحران نجات بدم. من هم با تلاش شبانه روزی راه درمان و ریشه کنی ویروس رو کشف می کنم و مردم کشورم و همچنین زندگی دخترم رو نجات می دم و با زن سابقم ازدواج می کنم.

دست آخر هم در مراسم با شکوهی، شهردار به من کلید شهر و رئیس جمهور، کلید کشور رو می دن!

ای کاش زندگی هم مثل فیلم ها پایان خوشی داشت.

اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
مینو
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۹/۲۴
واقعا همینه ...
حمید
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۷:۵۳ - ۱۳۹۴/۱۱/۲۶
رئیس جمهور خدا بیاد ضامنت بشه بهت کلید نمیده خیالت راحت عمو خخخخخخخ
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار