مرور روزنامه‌های سه شنبه یکم آذرماه
استقبال بازار سرمایه از ابقای «عشقی» در سازمان بورس، رستم رفتنی شد؟ سردرگمی نمایندگان مجلس: فیلتر یا رفع فیلتر، سبقت آنفلوآنزا از کرونا، پرونده مخابرات روی میز قضا، گام نخست ایران در برابر قطعنامه ضد ایرانی، سریال خروج از جام جم، تیم فوتبال و تیم سیاست و دو گل طارمی در روز تلخ شکست، از مواردی است که موضوع گزارش‌های خبری و تحلیلی روزنامه‌های امروز شده است.
کد خبر: ۱۰۷۸۳۹۸
تاریخ انتشار: ۰۱ آذر ۱۴۰۱ - ۰۹:۴۳ 22 November 2022

به گزارش «تابناک»؛ روزنامه‌های امروز سه شنبه، یکم آذرماه در حالی چاپ و منتشر شد که تیتر و تصاویر اولین بازی ایران در جام جهانی با تیترهای «دبل طارمی در روز بد تیم‌ملی»، «زخمی، اما امیدوار»، و «بدشانس و بدترکیب و خوش‌حاشیه!» در صفحات نخست روزنامه‌های امروز برجسته شده است.

 
 

در ادامه تعدادی از یادداشت‌ها و سرمقاله‌های منتشره در روزنامه‌های امروز را مرور می‌کنیم:


ویروس‌های بورس اثرگذارتر از حمایت‌های پولی


مهدی حسن زاده طی یادداشتی در شماره امروز خراسان با تیتر ویروس‌های بورس اثرگذارتر از حمایت‌های پولی نوشت: در روز گذشته صبح و ظهر متفاوتی برای بورس رقم خورد. صبحی که با خبر استعفای رئیس فعلی و انتصاب جایگزین وی شروع شد و ساعاتی بعد با خبر مخالفت شورای عالی بورس با استعفای رئیس سازمان و ابقای وی ادامه یافت. مروری بر وقایع چهار سال اخیر بورس نشان می‌دهد که از فروردین ۹۹ و پس از استعفای شاپور محمدی از ریاست سازمان بورس، تاکنون سه مدیر بر این سازمان ریاست کرده اند. این تغییرات مداوم مدیریتی البته بی ارتباط با وضعیت بسیار پرنوسان شاخص بورس در این سال‌ها نیست. چنان که شاخص کل طی پنج ماه از اواسط اسفند ۹۸ تا اواسط مرداد ۹۹ حدود چهار برابر شد و از ۵۰۰ هزار به بالای ۲ میلیون واحد و سپس طی چند ماه با سقوطی سنگین حتی در مقاطعی به کانال ۱/۱ میلیون واحد رسید و اکنون بیش از دو سال است که در محدوده کانال‌های ۲/۱ تا ۴/۱ میلیون واحد نوسان دارد. نتیجه آن حباب تاریخی بورس، ورود بسیاری از مردم عادی به بازار در قیمت‌های بالای سهام و سپس متضرر شدن آن‌ها در سقوط بازار بود و از این نظر یکی از حوادث تلخ اقتصادی کشور رخ داد و لطمه‌های جبران ناپذیری به اعتماد عمومی از این ناحیه وارد شد.


فارغ از این اتفاق، به نظر می‌رسد وضعیت بازار در دو سال اخیر به گونه‌ای بوده که با وجود برخی حمایت‌ها و تزریق‌ها به آن، فعلا کشش قیمت‌های چندان بالاتر از این را ندارد. در چنین شرایطی هرگونه انتظار از متولیان بورس برای بازگشت شاخص به اعدادی نظیر ۲ میلیون واحد، بسیار غیرواقع بینانه است. با این حال تلاش سکانداران بورس برای پاسخ حداقلی به مال باختگان و حفظ شاخص کل بورس در برابر سقوط بیشتر، موجب شده است که طی دوسال اخیر چه در دولت قبل و چه در دولت فعلی، چانه زنی‌های فراوانی برای اختصاص منابع به بورس صورت گیرد. چانه زنی‌هایی که با نقد برخی کارشناسان همراه است مبنی بر این که از جیب کل ملت نباید اشتباه سیاست گذاران قبلی در زمینه نداشتن مدیریت صحیح در بورس را جبران کرد و پاسخ مال باختگان را داد. با این حال منطق اجتماعی و سیاسی در این گونه موارد همواره بر منطق اقتصادی غلبه دارد چنان که در ماجرای مال باختگان موسسات غیرمجاز نیز خط اعتباری بانک مرکزی (به تعبیر قابل فهم‌تر چاپ پول بانک مرکزی) با اثرات تورم زا موجب شد مطالبات مال باختگان موسسات مالی غیرمجاز پرداخت شود. اکنون نیز چنین مطالبه‌ای وجود دارد و البته مصوبه دولت در این باره سعی کرده است آثار منفی تزریق پول از صندوق توسعه ملی به بورس را تا حدی کاهش دهد و در اصل ماجرا خللی وارد نکرده است و قرار است از منابع عمومی زیان سیاست گذاری غلط و ضرر برخی مردم جبران شود.


با این حال و با توجه به این که به نظر می‌رسد استعفای رئیس سازمان بورس و نپذیرفتن آن مرتبط با درخواست‌های این سازمان برای گنجاندن مواردی از این حمایت‌ها در لایحه بودجه و مخالفت سازمان برنامه با آن‌ها بوده باشد، یک نکته مهم را باید مدنظر داشت و آن هم حمایت‌های مهم‌تر از تزریق پول به نفع بازار سرمایه است. به عبارت دیگر حمایت‌های پولی و تزریق منابع در نهایت، اقدامی کوتاه مدت و با قدرت اثرگذاری پایین است، اما بورس با دو معضل اساسی مواجه است که رفع آن‌ها به مراتب مهم‌تر از تزریق پول است. مسئله نخست، معضل قیمت گذاری دستوری است. فقط همین معضل در زمینه نرخ ارز نیمایی و نرخ تسعیر ارز بانک ها، بخش عمده‌ای از صنایع صادرات محور و بانک‌ها را به طور مثبت تحت تاثیر قرار می‌دهد. همچنین ردپای این قیمت گذاری دستوری را در صنعت بورس و برخی دیگر از صنایع نظیر مصالح ساختمانی و شوینده‌ها باید دید. حذف این معضل می‌تواند موجب تحرک در بخش عمده‌ای از بازار شود.


مساله دوم به موضوع سیاست گذاری‌های شفاف و بلندمدت بر می‌گردد. واقعیت این است که بسیاری از صنایع در موضوعاتی از جمله نرخ ارز، حقوق مالکانه دولت و قیمت گذاری انرژی منتظر تصمیمات گاه یک شبه یا سیاست‌های تعیین شده در بودجه هستند. خروج این گونه تصمیمات از بودجه و تعیین بلندمدت آن، حداقل تا پایان دوره فعالیت دولت، موجب رفع ابهام از بازار می‌شود. بازاری که نمی‌داند قرار است در ۱۵ آذر در لایحه بودجه با چه نرخ گذاری در زمینه انرژی صنایع، حقوق دولتی معادن و نرخ ارز مواجه شود، تسلیم شایعات یا نگران اتفاقاتی می‌شود که فر اتر از شایعه ممکن است با تصمیمات یک شبه در بودجه رقم بخورد و ناگهان سودآوری یک صنعت خاص را به شدت تغییر دهد.


به این ترتیب رفع این ابهام‌ها و سیاست‌های دستوری گام مهم تری از تزریق‌های گاه و بی گاه پول به پیکره رنجور بورس است. ویروس‌های قیمت گذاری دستوری و تغییرات ناگهانی سیاست گذاری‌ها اثر مخرب تری در مقایسه با اثر مثبت حمایت‌های پولی دارند و برای رساندن بورس به ثبات و رونق، حذف این ویروس‌ها مهم‌تر از تزریق حمایت‌های مختلف یا تغییرات پیاپی مدیران بازار سرمایه است.

خداحافظی عبرت‌آموز زیدآبادی

روزنامه جوان طی یادداشتی با عنوان خداحافظی عبرت‌آموز زیدآبادی نوشت: احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب دو روز پس از نگارش متنی توصیه‌آمیز برای حامد اسماعیلیون - اپوزیسیون کارگر موساد و سیا- اعلام کرد که برای همیشه از سیاست خداحافظی می‌کند. او دلیل این امر را موج حملات حامیان اسماعیلیون به خود از طریق نوشتن «فحاشی چارپاداری تا تهدید به قتل و تجاوز جنسی» اعلام کرده است. او پیش از این، در واکنش به فحاشی رکیک دانشجویان معترض علیه نظام، این فحاشی را بی‌اهمیت خوانده بود.


زیدآبادی چنان از حجم حملات کلامی به خود آزرده شده که نوشته: «مرگ را بر هموطنی با چنین افرادی ترجیح می‌دهم.» او این هنگامه را «لحظه خداحافظی»‌اش با «سیاستی» دانسته که می‌خواهد با این شیوه و روش پیش برود و این تصمیم را «برگشت‌ناپذیر» عنوان کرده است.


او در پایان متنش آورده که «اگر ممنوع‌الخروج نبودم و پاسپورت داشتم، برای مدتی به یاد دوران شکوفایی فرهنگ ایران، به سمرقند یا بخارا می‌رفتم یا راهی عراق می‌شدم و به یادِ لحظه‌های غربت و مظلومیت علی در جوار مسجد کوفه ساکن می‌شدم.»


زیدآبادی برای حامد اسماعیلیون چه چیز نوشته بود جز ادب و احترام چندباره به داغ او در از دست دادن همسر و فرزندش در ماجرای هواپیمای اوکراینی و اینکه «به آقای اسماعیلیون توصیه می‌کنم که با این حجم از خشم و کینه‌ای که به حق به دل گرفته، وارد سیاست نشود... سیاست عرصۀ فرو نشاندن خشم و انتقام‌گیری نیست. سرنوشت عموم در آنجا تعیین می‌شود و از همین رو، به کنشی کاملاً حساب‌شده و خالی از هر نوع بغض و خشم و کینه و انتقام‌جویی نیاز دارد. در اینجا همیشه به دوستانم توصیه کرده‌ام که از روی خشم کنش سیاسی انجام ندهند، زیرا تبعاتش دامن بسیاری را می‌گیرد و ما نسبت به سرنوشت آن بسیار مسئولیم و باید پاسخی روشن و اقناع‌کننده برای آسیب‌های ناشی از رفتارمان برای آن‌ها داشته باشیم.»


او در ادامه می‌نویسد: «اینجا مستعد به راه افتادن حمام خون است. راه خروج از این وضعیت، خشونت‌پرهیزی مطلق است. اگر کسی می‌خواهد کمکی به این مردم ستمدیده کند، نباید خشونت را به کنشی و واکنشی تقسیم و سپس نوع نخستش را تقبیح و نوع دومش را توجیه کند.»


حامد اسماعیلیون مدت‌های مدید است که از جایگاه یک همسر و پدر عزادار خارج شده و آن داغ سنگین را بهانه فعالیت‌های ضدایرانی تا حد حمایت از تحریم‌های همه‌جانبه مردم ایران و حتی حمله نظامی به ایران کرده است. او تابعیت کانادا دارد، در نشست ضد ایرانی ناتو (یک سازمان نظامی و ضدایرانی) شرکت می‌کند، در سخنرانی ضدایرانی نخست‌وزیر کانادا کنار او می‌ایستد، دنبال تحریم کامل ورزش ایران است، تجمعی با حضور گروهک‌های تروریستی و تجزیه‌طلب (همچون الاحوازیه، مجاهدین خلق، کومله، پ ک ک و پان ترک ها) را شکل‌دهی و راهبری می‌کند و در کل به بهانه مبارزه با جمهوری اسلامی همه تلاشش را برای فروپاشی کشوری به ایران انجام می‌دهد. چنین فردی که از خشونت فیزیکی و نظامی علیه مردم ایران هم دفاع می‌کند، طبعاً خشونت کلامی هم مشی حامیانش خواهد بود.


برای حامیان ایران، فحاشی رکیک این جماعت و حتی تهدید به قتل و تجاوز جنسی رویداد جدیدی نیست؛ خوی منافقین و سلطنت‌طلب‌ها و گروهکی‌ها که حالا در قالب فرقه حامیان اسماعیلیون بروز و ظهور یافته، همین است و هر فعال مجازی ایرانی که مدافع تمامیت ارضی ایران و استقلال و آزادی این کشور بوده، تجربه حملات مجازی این جماعت دارد. برای زیدآبادی، اما گویا اتفاق جدیدی افتاده است. شاید از این رو که هیچ‌گاه مستقیماً به مصاف آنان نرفته بود. حالا شدیداً آزرده است که متن سراپا ادب و احترام و تواضعش نسبت به کسی که حتی از حمله نظامی به ایران هم دفاع می‌کند، اینگونه بازخورد گرفته است.


زیدآبادی آدم سختی ندیده‌ای در سیاست نیست. او بیش از ۳۰ سال سابقه روزنامه‌نگاری دارد و چندین سال زندان و تبعید به دلیل فعالیت علیه نظام را تجربه کرده است. او حتی به محرومیت از فعالیت سیاسی هم محکوم شد، اما همچنان سیاسی نوشت و نوشت و نوشت. حالا، اما تسلیم خوی غیرانسانی برانداز‌ها شد. اپوزیسیون ایرانی همه این سال‌ها همه اصول اخلاقی را زیر پا گذارد و آشوب‌های دو ماه اخیر نشان داد که در این زیر پا گذاشتن، شدیداً هم موفق بوده‌اند و از هیچ امر غیراخلاقی فروگذار نکردند!


این میان تجربه جدیدی هم برای زیدآبادی اتفاق افتاد. اصولگرایان و حامیان ایران از خداحافظی او استقبال نکردند، گفتند محکم باش و بمان؛ او طی این مدت همیشه علیه اصولگرایان بود. او را به صداوسیما دعوت کردند و در همان برنامه علیه صداوسیما موضع گرفت. اما کسانی که تا حد زیادی همفکرش بودند، او را وادار به خداحافظی کردند، این دیکتاتور‌های کوچولو!
تجربه دیگر زیدآبادی هم مرور سخنان او در مورد شعار‌های رکیک برخی دانشجویان است. او در عین مخالفت با آن فحاشی‌ها فحش را باد هوا خوانده بود و خواستار بی اعتنایی به آن و عدم برخورد شده بود.

 

تیم فوتبال و تیم سیاست


عباس عبدی طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان تیم فوتبال و تیم سیاست نوشت: یکی از نمایندگان مجلس پیشنهاد متین و هماهنگی را داده که با سایر امور کشور نیز همخوانی دارد. وی گفته است که «جوانان مومن و انقلابی برای جایگزینی ورزشکارانی که سرود ملی نمی‌خوانند، فراوان داریم. وزارت ورزش افرا د معتقد را جایگزین کند. بار‌ها از استان‌های مختلف به من زنگ زدند و گفتند جوانانی داریم که معتقد به نظامند و دوست دارند در تیم ملی بازی کنند.»


اگر نیک بنگریم، تقریبا در همه حوزه‌ها چنین قاعده‌ای رعایت می‌شود. پس چرا برخی حوزه‌ها به ویژه ورزش و تا حدی هنر از این قاعده مستثنی هستند؟ و کسانی در آن به بازی گرفته می‌شوند که با معیار‌های رسمی نه تنها انقلابی و مومن و متدین محسوب نمی‌شوند، بلکه برعکس می‌توان گفت ویژگی‌های مخالف دارند. حتی افراد دوتابعیتی را هم برای این کار‌ها می‌پذیرند، چه رسد به اینکه در جای دیگری زندگی کنند. پس چرا در همه امور این ملاک‌ها را به اشد وجه رعایت می‌کنند، جز در ورزش و تا حدی هنر.


دو علت برای این امر وجود دارد؛ اول اینکه از نظر ساختار رسمی، ورزشکاران و هنرمندان در نقش پیمانکار یا کارگر یک برنامه هستند. پول می‌گیرند و کار می‌کنند و در نهایت سود آن به جیب کارفرما که حکومت باشد، می‌رود. همیشه هم در عروسی و عزا به خدمت ساختار رسمی در می‌آیند. درست مثل اینکه شما یک لوله‌کش کاربلد را دعوت به کار کنید. در این مورد نه به انقلابی بودن او کار دارید و نه به مومن و متدین بودنش و نبودنش. اگر بدانید شب قبل نیز خمار بوده، کاری به آن ندارید. چرا؟ چون می‌آید و کار خودش را درست انجام می‌دهد و دستمزدش را می‌گیرد و می‌رود. همه چیز شفاف و روشن و قابل سنجش است. اگر یک مکانیک مومن و انقلابی برای تعمیر خودروی نماینده مجلس بیاورند و نتواند آن را تعمیر کند نه تنها هیچ پولی به او نمی‌دهند که ادعای خسارت هم خواهند کرد. در حالی که برای نمایندگی مجلس یا وزارت یا پست‌های مدیریتی چنین وضوح و روشنی وجود ندارد یا می‌توان آن را لایه‌هایی پنهان و توجیه کرد، چون این جایگاه‌ها به گونه‌ای تعریف نمی‌شود که این افراد ملتزم به انجام کار تعریف شده و وابسته به نتایج کارشان شوند، بلکه آنان موظف به انجام دستورات مافوق و نصب‌کننده خود هستند.


علت دوم نیز تفاوت در وضوح نتایج و به چالش کشیده شدن ادعاهاست، چون با آوردن چند نفر انقلابی و متدین به جای ورزشکاران تیم ملی فوتبال، عوارض فاجعه‌بار آنکه شکست، پشت شکست و با گل‌های خورده فراوان است، آشکار خواهد شد. اصولا با چنان بازیکنانی نمی‌توان رفت به جام جهانی. پس از ده دقیقه بازی که چند تا گل می‌خورند، تاب و توان خود را از دست می‌دهند و وسط زمین ولو می‌شوند. چنین تیمی موجب سرافکندگی ملی خواهد شد، به همین علت است که در حوزه ورزش متفاوت عمل می‌شود و افراد براساس صلاحیت و کارایی انتخاب می‌شوند و هنگامی که انتخاب بر این اساس بود، دیگر به حوزه خصوصی او، تتو کردنش، رنگ و آرایش مویش و حتی افکارش کاری ندارند و برای او مربی‌های بزرگ با دستمزد‌ها بالا هم می‌آورند.


ولی این کار یک مشکل اساسی دارد. اینکه رابطه ورزشکار با حکومت، رابطه کارگزار و کارفرما نیست که هر وقت خواست او را اخراج یا حذف کند. ورزشکار و هنرمند ضمن اینکه پول می‌گیرند و کار می‌کنند در کنار آن محبوبیت نیز به دست می‌آورند، و همین محبوبیت نیز وبال گردن کارفرما می‌شود، زیرا اگر میان تداوم حضور ورزشکار در ورزش رسمی و در خدمت کارفرما بودن با حفظ محبوبیت شکاف بیفتد، در بیشتر موارد محبوبیت را ترجیح می‌دهند و از این مرحله تناقض سیاست‌های رسمی نمایان می‌شود. ورزشکار و هنرمندی که دیگر پیمانکار نیست، بلکه خودش تبدیل به کارفرما می‌شود.


همه این‌ها یک طرف، واقعیت بسیار بد این است که فاصله این مجلس و دولت با مجلس و دولتی که می‌تواند در یک رقابت آزاد شکل بگیرد، به اندازه فاصله تیم ملی موجود با تیمی است که از بازیکنان انقلابی، مومن و متدین شکل می‌گیرد. تفاوت نتیجه این دو تیم نیز به همان اندازه است، حتی بیشتر است. به این علت که برای انتخاب ورزشکار انقلابی و مومن، حداقل باید قدری فوتبال بلد باشد، تا داخل تیم بیاید، در حالی که در این حوزه‌ها حتی احتیاج به دانستن این حداقل‌ها هم نیست.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار